ای آزادی!
ای گوهر گمگشتهی دریاهای خون،
ای رؤیای جاوید انسان در رنج،
ای روشنی بیپایان!
در ظلمت این شبهای بیفردا،
چشمان تو چراغی است
که به کهکشان امید میتابد.
ای آزادی!
برای تو
این همه جان،
این همه خون،
این همه فریاد،
از عمق تاریخ به گوش میرسد.
کدامین دیوارها،
کدامین زنجیرها،
کدامین شبها
توانستند
رؤیای تو را خاموش کنند؟
ای آزادی،
با بالهای زخمی
باز برمیخیزی
و سپیدهدم را
به آغوش جهانیان میبخشی
نظرات
ارسال یک نظر