ایرانِ زخمخورده
چگونه باور کنم
که خورشید پشت این پردههای سیاه
هنوز میتابد؟
که این خاک،
آبستن آزادیست
در زیر بار دیکتاتوریِ عباپوشان؟
ایرانم،
زخم بر تن،
خون بر دل،
در چنگال دروغ و ریا،
فریادهای خفته در گلوی مردم
چون آتشی زیر خاکستر
میخروشد.
ایرانم،
ای پرنده محبوس در قفسِ فتوا،
در لابهلای کتابهایی
که نام خدا را فریاد میزنند،
اما بوی مرگ میدهند،
چگونه تاب آوردهای؟
اما من ایمان دارم:
این شبِ تاریک نیز
پایانی دارد،
که دستهای خسته،
دستهای پینهبسته،
چون صاعقهای
بنیاد ظلم را
درهم خواهد شکست
شاعر : ناشناس
نظرات
ارسال یک نظر