چهل و چند سال گذشت، ولی چه سود؟
امیدها در غبار تلخ روزگار فرسود
بهار آزادی که وعدهاش دادند
زمستانی شد که دلها را ربود
نان بر سر سفرهها گم شده است
رویای خوشبختی، مبهم شده است
جوان گرفتار، پیر در انتظار
دستها خالی، چشمها بیقرار
خون شهیدان چه شد؟ آرمان چه گشت؟
عدالت و رفاه از یادها گذشت
اینک سالگردی پر از درد و رنج
که میپرسد ملت: “تا کی این گنج؟”
آیا زمان آن نرسیده است
که راهی نو به زندگی باز گردد؟
شاعر : ناشناس
امید همیشه زنده ست به امید آزادی ایران
پاسخحذفبه امید آزادی
حذف