از امپراتوری مقدس ژاپن تا ولایت فقیه
فرجود تقی پور
مقدمه :تاریخ نشان داده است که حکومتهایی که مشروعیت خود را بر ایدئولوژیهای مقدس و بغرنج بنا کردهاند در مواجهه با شکستهای سیاسی و نظامی دچار بحران مشروعیت میشوند. یکی از نمونههای بارز این پدیده، ژاپن پس از جنگ جهانی دوم است، جایی که امپراتور هیروهیتو، که قرنها به عنوان یک موجود نیمهالهی پرستیده میشد، پس از شکست در جنگ مجبور به انکار قدسیت خود شد. اما آیا در ایران جمهوری اسلامی نیز سرنوشتی مشابه در انتظار است؟ آیا فروپاشی این ساختار بر اثر فشار داخلی خواهد بود یا کشورهای ابرقدرت، مشابه آنچه بر سر ژاپن آوردند، نظام را برکنار خواهند کرد؟ از “فرزند خدا” تا یک حاکم شکستپذیر در ژاپن، امپراتور نهتنها رهبر سیاسی کشور بود، بلکه طبق اسطورههای شینتویی، از نسل آماتراسو، الهه خورشید محسوب میشد. اما پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی و تسلیم ژاپن، این اسطوره فرو ریخت. ژنرال داگلاس مکآرتور، فرمانده نیروهای متفقین، برنامهای برای از بین بردن قداست امپراتور اجرا کرد. او نهتنها هیروهیتو را مجبور کرد شخصاً تسلیم کشورش را اعلام کند، بلکه او را در برابر دوربینها قرار داد تا مردم ببینند که “فرزند خدا” نیز انسانی معمولی است. سپس، در قانون اساسی جدید ژاپن، امپراتور از یک حاکم مطلق به یک مقام نمادین تبدیل شد. اما این تغییر نه توسط مردم ژاپن، بلکه تحت فشار ابرقدرتی مانند آمریکا اتفاق افتاد. جمهوری اسلامی: سرنوشت مشابه، اما مسیر متفاوت؟ جمهوری اسلامی ایران، از بدو تأسیس، مشروعیت خود را از مذهب و ایدئولوژی دینی گرفته است. رهبر جمهوری اسلامی، تحت عنوان “ولی فقیه”، جایگاهی فراتر از یک رئیسجمهور یا نخستوزیر دارد؛ جایگاهی که هم مشروعیت سیاسی و هم مشروعیت دینی را در خود ادغام کرده است. این وضعیت، شباهت زیادی به جایگاه امپراتور در ژاپن پیش از ۱۹۴۵ دارد. اما در سالهای اخیر، مردم ایران بیش از پیش این مشروعیت را زیر سؤال بردهاند. اعتراضات گسترده، کاهش باور عمومی به حاکمیت، مشکلات اقتصادی، و فساد ساختاری، باعث شده است که برای بسیاری از ایرانیان، رهبر جمهوری اسلامی دیگر آن شخصیت مقدس و فراتر از نقد گذشته نباشد. اما پرسش اساسی اینجاست: آیا سقوط جمهوری اسلامی، همانند ژاپن، به دست یک ابرقدرت رقم خواهد خورد یا مردم ایران خود این تغییر را رقم خواهند زد؟ ابرقدرتها یا مردم: کدام یک پایان جمهوری اسلامی را رقم خواهد زد؟ برخلاف ژاپن، که شکست آن نتیجه جنگ جهانی و فشار مستقیم آمریکا بود، در ایران سناریوهای متفاوتی قابل تصور است: ۱. فروپاشی از درون: همانطور که اتحاد جماهیر شوروی بدون حمله نظامی فروپاشید، جمهوری اسلامی نیز ممکن است در نتیجه نارضایتی داخلی، فساد گسترده، و ناکارآمدی سیاسی و اقتصادی، از درون متلاشی شود. در این سناریو، نیروی اصلی سقوط، مردم ایران خواهند بود، که با اعتصابات، اعتراضات، و نافرمانی مدنی، نظام را به نقطه شکست میرسانند. ۲. مداخله نظامی خارجی: تحریمهای شدید اقتصادی و افزایش تنشهای نظامی میان ایران و کشورهای غربی، این احتمال را مطرح کرده که ابرقدرتهایی مانند آمریکا یا حتی اسرائیل، مستقیماً در سقوط جمهوری اسلامی نقش داشته باشند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، شباهت آن با ژاپنِ ۱۹۴۵ بیشتر خواهد شد: نظام حاکم تحت فشار خارجی از هم خواهد پاشید، و شاید حتی یک قانون اساسی جدید تحت نظارت یک قدرت جهانی تدوین شود. ۳. ترکیبی از هر دو: شاید واقعبینانهترین سناریو، ترکیبی از این دو باشد؛ یعنی فشارهای خارجی و داخلی همزمان، جمهوری اسلامی را به نقطهای برساند که دیگر امکان ادامه حیات نداشته باشد. تحریمهای شدید و انزوای بینالمللی، به همراه اعتراضات داخلی و کاهش مشروعیت حکومت، ممکن است ایران را به همان نقطهای برساند که ژاپن پس از بمباران اتمی تجربه کرد: ناتوانی در ادامه حکومت با ساختار فعلی. آیا “ولی فقیه” هم به یک مقام نمادین تبدیل خواهد شد؟ اگر تاریخ ژاپن را یک الگوی احتمالی برای ایران در نظر بگیریم، این احتمال وجود دارد که جایگاه “ولایت فقیه” بهتدریج از یک مقام مطلق، به یک نهاد نمادین یا کاملاً حذفشده تبدیل شود. همانگونه که امپراتور هیروهیتو از “فرزند خدا” به یک شخصیت صرفاً تشریفاتی تبدیل شد، شاید روزی رهبر جمهوری اسلامی نیز از “ولی فقیه مطلق” به یک مقام فاقد قدرت واقعی بدل شود. اما این بزرگترین چالش آینده ایران خواهد بود: آیا جمهوری اسلامی بدون جنگ خارجی فرو خواهد پاشید، یا مانند ژاپن تحت فشار خارجی تسلیم خواهد شد؟ آیا مردم ایران خود سرنوشتشان را تغییر خواهند داد، یا ابرقدرتها آن را رقم خواهند زد؟ آیا ساختار ولایت فقیه مانند جایگاه امپراتور ژاپن، باقی خواهد ماند ولی قدرت خود را از دست خواهد داد؟ یا بهطور کامل حذف خواهد شد؟ جمعبندی: تاریخ در حال تکرار است؟ تجربه ژاپن نشان داد که حکومتهایی که بر پایه مشروعیت قدسی بنا شدهاند، در برابر شکستهای سیاسی، نظامی و اقتصادی بهشدت شکنندهاند. جمهوری اسلامی ایران اکنون در مسیری مشابه قرار دارد: مشروعیت آن بهشدت کاهش یافته، بحرانهای داخلی آن را درگیر کرده، و فشارهای خارجی نیز آن را به انزوا کشاندهاند. اما تفاوت اساسی اینجاست: آیا سقوط جمهوری اسلامی مانند ژاپن، نتیجه فشار خارجی خواهد بود، یا برخلاف ژاپن، این مردم ایران خواهند بود که سرنوشت خود را تغییر خواهند داد؟ در نهایت، چه با مداخله خارجی و چه با قیام داخلی، یک چیز روشن است: هیچ نظامی که مشروعیت خود را بر پایه قداست بنا کند، نمیتواند در برابر واقعیتهای اجتماعی و سیاسی برای همیشه دوام بیاورد
نظرات
ارسال یک نظر