صدای خاموش کارگران

 در دل کارخانه‌ها، در کوچه‌های شب

کارگر می‌سازد فردا، به قیمت شب و صبح

دست‌های پینه بسته، لب‌های خاموش

زندگی‌اش زیر بار ظلم، می‌سوزد در سکوت


چشمانش می‌بیند اما به جز خاک و غبار

رؤیاهایش در گلو شکست، بی‌هیچ اختیار

از حقوق خود، تنها نامی بی‌صدا

به جز سختی، ندارد چیزی جز دعا


حق‌اش کم است، ولی زحمت بی‌پایان

دریغ از روزی عادلانه در دست‌های جوان

از آزادی و انصاف، تنها در دل آرزو

چگونه بشکند زنجیر، در روزهای تاریک و سوزو؟


گرچه در کارخانه‌ها صدای اعتراض

زیر فشار است، در خفاشان شب

ولی آگاهی، هر روز شکوفا می‌شود

و امیدی در دل کارگر می‌روید، جان می‌دهد


کارگر، ای قهرمان خاموش این سرزمین

یاد تو هر روز در دل‌ها می‌درخشد

حق تو بازخواهد گشت، این قول روزگار

در فرداهایی که همیشه روشن‌تر خواهد بود

شاعر ; ناشناس

نظرات