وقتی اسرائیل زد، آقا قایم شد

 




زدند از آسمون، شبانه بمب

شکست دیوار، شکست سَنب


تهران لرزید، جنوب سوخت

دودِ هَفِت، آسمون رو دوخت


اسرائیل زد، بی‌هراس و ترس

اون‌ور، آقا فقط خوند یه درس


گفت: «ما آماده‌ی جنگِ سختیم!»

ولی توی پناهگاه، توی تختیم


مردم دویدن به پناهگاه

رهبر نشسته، با آیه، با آه


گفت: «انتقام، در راهه، یقین!»

ولی خبری نبود جز حزین


موشک نیومد، فقط وعده بود

تلویزیون، پر از مشق و سرود


یه جا نیفتاد حتی یه گلوله

اما پر از “سجده‌ی بر صبوره”


قاسم که رفت، بقیه کجان؟

یا توی یمن، یا توی بیان


مردم ولی سوختن از جنگِ پوچ

اون از شعار، این از آتیشِ دود


نظرات